تنهایی های یک جوان

...میخانه دگر جای من بی سر وپا نیست

تنهایی های یک جوان

...میخانه دگر جای من بی سر وپا نیست

مشخصات بلاگ
تنهایی  های یک جوان

من...
یک تنهایم!
دلتنگی را خوب می شناسم...
با آن خو گرفته ام!
من...
تنهایم!
تنهای خسته...

طبقه بندی موضوعی

 
 
دلم تنگ است...
...نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی...
...پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست...
...نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من...
...به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل...
...دلم تنگ است...
...و تنهایم و تنهایی به لب می آورد جانم...
...بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا...
...تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی...
...به دنبال تو می گردم به سویت پیش می آیم...
...چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم...
...پر از امید سبز خواب دیدارم و می خوام که نامت رو به لوح سینه بنگارم...
...و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد...
  • تنهای خسته

نظرات  (۱)

دلم خیلی گرفته

احساس افسردگی می کنم

شاید هیچ وقت اینقدر فشار روحی روم نبوده

سر در گمی، بلاتکلیفی، مشکلات شخصیم! و ...

اینجا تنها تو اتاق خوابگاهی

چقدر دلم گرفته

تازه خدا رو شکر سالمم و هیچ مشکل جسمی هم ندارم

 اما...


سلام بر رزمنده هایی که شب عملیات دلشون واسه مادراشون و خواهراشون تنگ میشد

و شاید گاهی گریه می کردن تنهایی...

سلام بر راننده ای که وقتی داشت مهمات می برد خط مقدم زیر آتیش سخت توپ خونه ی دشمن یاد وقتایی بود که موقع رانندگی زنش بغل دستش نشسته و حالا چند هفتس ازش خبری نداره

سلام بر پسری که تو یه شب پر از آتیش و انفجار برای اولین بار تو عمرش واجب الغسل میشه و حالا برادر رزمندش باید واسش توضیح بده که ... توضیح بده که باید تیمم کنی اینجا یک هفتس آب جیره بندیه

سلام بر رزمنده ای که شب عملیات زخمی شده بود و حالا بعد از 2 روز محاصره هم خون زیادی ازش رفته و هم از عفونت تب کرده و هیچ کسی هم نیس به دادش برسه و کسی نمی دونه وقتی همین آدم تو خونه تب می کرد مامانش و چند تا خواهرش مث پروانه دورش می چرخیدن...

سلام بر اون لاتهای با مرام کوچه های پایین شهر که وقتی دسته جمعی می رفتن جبهه و یکیشون شهید میشد بقیه رفقاش با همون سبیلهای گنده و خالکوبیای روی دستشون واسش گریه می کردن...

سلام بر مادری که پسرش رو آماده کرد لباس تنش کرد و با لبخند و دلداری پسرش، اونو فرستاد جبهه و وقتی اتوبوس پسرش رفت نشست همون جا تا شب گریه کرد....

سلام بر دستای اون مادری که رفت پیش رهبری و گفت: آقا من پیکر شهید پنج تا پسرام رو با همین دستام گذاشتم تو قبر و دستم نلرزید...

بسه دیگه

سلام بر شهید عباس دوران که دلش واسه مهناز خانومش تنگ شده بود و نامه واسش می نوشت...

سلام بر اون شهیدی که نوشته بود امروز روز پنجمیه که محاصره ایم و بچه ها از تشنگی ته کانال شهید شدن...

سلام بر اون شهیدی که توی عملیات فتح المبین 2 تو ارتفاعات غمیش از سرما یخ زد...

سلام بر ادواردو آنیلی که پدرش او را به جرم مسلمان شدن زندانی کرد

و بعد از بالای پل انداختنش پایین که یعنی خودکشی کرده

درحالی که تنها آرزوش این بود که دولت هفتم و هشتم ایران بهش پناهندگی بده تا توی قم تحصیل کنه

همه ی اینها به کنار

سلام بر حسین(ع)

که دیگه تنها بود

و هیچ کسی رو نداشت

تنها رفت میدون

و بچه ها و خواهرش و بقیه زنای کاروانشو تنها گذاشت

وسلام بر زینب(ع)

که تنها خواهری بود که شهادت 17 تا از محارمشو تو یه روز دید

سلام بر حسین(ع) و سلام بر تمام یاران حسین در طول تاریخ....

پاسخ:
و سلام بر تو که با وجود تنهایی های خودت بازهم به فکر تنهایی های دیگرانی...
آری سلام بر خود تو ای با مرام که به تنهایی جوانی مثل خودت سر زدی...
آره سلام به خود خود تو...
بیشتر به ما سر بزن و بانظرات قشنگت ما رو از تنهایی در بیار...
به امید نظری دیگر از تو ای او...
یاحق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی